
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸
۱
لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
موج دریا دیده را نتوان به ساحل بازداشت
۲
ساقی ما در مروت هیچ خودداری نکرد
نشأه انجام را در ساغر آغاز داشت
۳
در جهان آب و گل، ویرانه ای از من نماند
شغل خودسازی مرا از خانه سازی باز داشت
۴
ساعد سیمین او را تا کلیم الله دید
نسخه افسوس شد دستی که در اعجاز داشت
۵
من چه دارم در نظر تا جان به آسانی دهم؟
کبک، باغ دلگشا از سینه شهباز داشت
۶
عندلیب مست ما روزی که فارغبال بود
هر طرف چندین کباب شعله آواز داشت
۷
زنگ بر آیینه ام از قحط روشنگر نماند
منت صیقل مرا محروم از پرداز داشت
۸
یاد ایامی که در دریای بی پایان عشق
کشتی ما بادبان از پرده های راز داشت
۹
در غبار خط نهان چون دام زیر خاک شد
زلف مشکینی که در هر موی چندین ناز داشت
۱۰
بیش ازین صائب نمی آید ز من اخفای عشق
شد مشبک پرده دل بس که پاس راز داشت
تصاویر و صوت


نظرات