صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۳۴۹

۱

می توان با همت سرشار از دنیا گذشت

موج با این شهپر توفیق از دریا گذشت

۲

هر سر خاری دم از شمع تجلی می زند

تا کدامین آتشین رخسار ازین صحرا گذشت

۳

یک شرر تخم محبت در دل شیرین نکاشت

تیشه آتش نفس چندان که بر خارا گذشت

۴

آب حیوان و می روشن ز یک سرچشمه اند

از سر جان بگذرد هر کس که از صهبا گذشت

۵

آخر ای عمر سبکرو این قدر تعجیل چیست؟

سیل ازین آهسته تر از دامن صحرا گذشت

۶

خصم را بی برگی ما خون رحم آرد به جوش

برق چون ابر بهار از کشتزار ما گذشت

۷

کار، تأثیر نفس دارد نه آواز بلند

ورنه در فریاد بتواند خر از عیسی گذشت!

۸

صائب از آغاز و انجام حیات ما مپرس

گردبادی بود پنداری که بر صحرا گذشت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۱۷

نظرات

user_image
مریم دلگشا
۱۳۹۹/۱۱/۲۹ - ۰۶:۰۳:۰۴
در مصرع چهارمین،آب حیوان درسته