
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۳۵۵
۱
می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
از تماشای بناگوش بتان نتوان گذشت
۲
یک سر مو بر تنم بی پیچ و تاب عشق نیست
تا کدامین آتشین جولان ازین میدان گذشت
۳
خاکمال خجلت همکار خوردن مشکل است
از غبار خط او یارب چه بر ریحان گذشت
۴
خنده سایل بلاگردان برق آفت است
وای بر کشتی که از وی خوشه چین گریان گذشت
۵
آب می گردد به چشم از مهر و از تاب رخش
اشک نتواند مرا از سایه مژگان گذشت
۶
چشم آخربین به استقبال آفتاب می رود
عمر ما چون نوح در اندیشه طوفان گذشت
۷
اهل معنی را به صورت هست ربط معنوی
چون تواند صائب از نظاره خوبان گذشت؟
تصاویر و صوت


نظرات