صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۳۵۹

۱

عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت

از چنان حیرت فرا سروی چسان این جو گذشت؟

۲

محمل لیلی سبکسیرست، ورنه بارها

چشم مجنون در دویدن از رم آهو گذشت

۳

همچنان بیگانه از دین است چشم کافرش

گرچه عمش جمله در محراب آن ابرو گذشت

۴

زهره شیران شود از دیدن همچشم آب

یارب از نظاره لیلی چه بر آهو گذشت

۵

از نگه می شد غبارآلود آب گوهرش

از غبار خط چه یارب بر عقیق او گذشت

۶

بر بیاض عارض او از غبار خط نرفت

آنچه بر روز من از زلف سیاه او گذشت

۷

از سیاهی ره برون بی خضر بردن مشکل است

سرمه خونها خورد تا زان نرگس جادو گذشت

۸

بر دم صد تیغ عریان پا نهادن مشکل است

تند نتواند نگاه از چین آن ابرو گذشت

۹

دیده روشن نمی ماند درین بستانسرا

دید تا خورشید را شبنم ز رنگ و بو گذشت

۱۰

دست از آب زندگی نتوان به خاک تیره شست

وای بر آن کس که بهر نان ز آب رو گذشت

۱۱

ترک خودبینی نمی آید ز هر ناشسته روی

سرو نتوانست با آزادگی زین جو گذشت

۱۲

در دل او ره ندارد، ورنه صائب بارها

تیر آه من ز سنگ از قوت بازو گذشت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۱۹

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۷/۰۴/۲۹ - ۲۱:۱۱:۳۶
در بیت نخست " حیرت فزا " درست است .