صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۳۸

۱

نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا

باغ‌های دلگشا در زیرِ پر باشد مرا

۲

تلخرویان را می روشن گوارا می کند

ابرِ بی می، کوه بر بالای سر باشد مرا

۳

نیستم یک لحظه بی مشقِ جنون، هر جا که هست

نوخطی پیوسته در مدِ نظر باشد مرا

۴

سرمهٔ خاموشیِ من از سوادِ شهرهاست

چون جرس گلبانگِ عشرت در سفر باشد مرا

۵

هر چه غیر از ساده لوحی، دامِ پروازِ من است

می‌فشانم، نقش اگر بر بال و پر باشد مرا

۶

باده نتواند برون بردن مرا از فکرِ یار

دست دایم چون سبو در زیرِ سر باشد مرا

۷

داغ دارد لُنگِ تمکینِ منِ گرداب را

صد کمندِ وحدت از موجِ خطر باشد مرا

۸

می‌رسانم شبنمِ خود را به خورشیدِ بلند

تا به چند از ژاله دندان بر جگر باشد مرا

۹

سختیِ ایام نتواند مرا خاموش کرد

خنده ها چون کبک در کوه و کمر باشد مرا

۱۰

در محیطِ رحمتِ حق، چون حبابِ شوخ چشم

بادبانِ کشتی از دامانِ تر باشد مرا

۱۱

با خیالِ آن دهن از تلخکامی فارغم

تنگیِ دل در نظر تُنگِ شکر باشد مرا

۱۲

منزلِ آسایشِ من، محو در خود گشتن است

گردبادی می‌تواند راهبر باشد مرا

۱۳

کرد فارغ حیرت از آمد شدِ نظّاره‌ام

پردهٔ بیگانگی نورِ نظر باشد مرا

۱۴

نیستم مرغی که باشم بر دلِ صیاد، بار

چشمِ دامی در کمین در هر گذر باشد مرا

۱۵

از گرانسنگی نمی‌جنبم ز جای خویشتن

تیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مرا

۱۶

بر دلم گَردِ یتیمی نیست چون گوهر گران

روی دل با خاکساران بیشتر باشد مرا

۱۷

نیست چون نازک میانی در نظر، آشفته‌ام

رشتهٔ شیرازه از موی کمر باشد مرا

۱۸

می‌گذارم دستِ خود را چون صدف بر روی هم

قطرهٔ آبی اگر همچون گهر باشد مرا

۱۹

در دلِ چاکم سراسر می‌رود آبِ حیات

تا خرامِ یار در مدِ نظر باشد مرا

۲۰

نیست از کوته‌زبانی بر لبم مهرِ سکوت

تیغ‌ها پوشیده در زیرِ سپر باشد مرا

۲۱

می‌کنم صائب ز صندل پرده‌پوشی درد را

حاش للّٰه شکوه‌ای از درد‌سر باشد مرا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۹۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۳۳

نظرات

user_image
محمود
۱۳۹۱/۰۷/۰۵ - ۱۶:۱۸:۳۵
با سلام به نظر این حقیر شاه بیت این غزل دلنشین بیت سوم است باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا تشبیه سبوی خالی افتاده بر روی زمین به وضعیت دراز کشیده عاشق و گذاشتن دست زیر سر همچون دستگیره ی سبو ی افتاده بر روی زمین در حالی که خالی از باده شده است و همه را عاشق سرکشیده است و با این حال فکر یار او مانع مستی اوست و چون کسی دست زیر سر چون سبو بگذارد قطعا در چنین حالتی نمیتواند در خواب فرو رود یا مست شود زیرا به محض عارض شدن هرکدام که باشد به پشت در غلطیده و ثابت و ساکن می شود
user_image
عمران بهروج
۱۳۹۲/۰۲/۱۶ - ۰۶:۳۲:۵۰
آقا محشر بودمخصوصا بیت یکی مونده به آخر
user_image
همیشه بده کار؟
۱۳۹۴/۰۹/۱۲ - ۱۷:۲۵:۴۶
از گرانسنگی نمی‌جنبم ز جای خویشتنتیغ اگر چون کوه بر بالای سر باشد مراممنون بابت مجموعه زیبائی که از صائب در دست رس عموم قرار داده ای.
user_image
محسن شفیعی
۱۳۹۵/۰۱/۲۲ - ۱۱:۲۰:۴۷
بیت هفتم مصراع اول داغ دارد لنگر تمکین