صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۴۱۵

۱

فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست

اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست

۲

عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف

هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست

۳

گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم

سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست

۴

می کند خنده سوفار، دل از پیکانش

عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست

۵

هر شبستان که در او روی عرقناکی هست

من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست

۶

ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای

به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست

۷

نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی

من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست

۸

دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست

چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست

۹

در دل مور ز تنگی به حقارت منگر

که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست

۱۰

دل تنگی که در او راه ندارد دنیا

بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست

۱۱

ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای

دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست

۱۲

از صفای در و دیوار گلستان صائب

می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۴۷
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۹۸

نظرات

user_image
محسن حیدرزاده جزی
۱۳۹۷/۰۵/۰۴ - ۲۰:۴۱:۳۶
در بیت ماقبل آخر ، مرده باید به مردم تغیر یابد :ای که مشغول به سنجیدن مردم شده ای ......