صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۴۱۷

۱

قد موزون تو روزی که به جولان برخاست

هر که را بود دلی، از سر ایمان برخاست

۲

خار خار دلم از سینه نمایان گردید

بخیه تنگ رفویم ز گریبان برخاست

۳

شرم عشق است که پامال نگردد هرگز

لاله افکنده سر از خاک شهیدان برخاست

۴

که دگر ز اهل کرم رحم به محتاج کند؟

ابر با دیده خشک از لب عمان برخاست

۵

بر دل غنچه اگر خورد نسیمی گستاخ

شور محشر به دل بیضه ز مرغان برخاست

۶

همت آبله پای طلب را نازم!

که به مشاطگی خار مغیلان برخاست

۷

زد همان روز که با غنچه محجوب تو لاف

قفل شرم از دهن پسته خندان برخاست

۸

همدمی سیر مقامات نفرمود او را

نی ما تا به چه طالع ز نیستان برخاست

۹

بگسل از اهل کرم تا شودت پایه بلند

صدف از خاک به یک ریزش نیسان برخاست

۱۰

قالبی نیست سخن سنجی ما چون طوطی

بلبل ما ز دل بیضه غزلخوان برخاست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۴۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۴۵۷

نظرات