
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳
۱
دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
بال موج خطر از کشتی بی لنگر ماست
۲
بوسه آن لب میگون و لب ما، هیهات
این می لعل، زیاد از دهن ساغر ماست
۳
عشرت روی زمین، قالب بی جانی ازوست
از سر کوی تو خشتی که به زیر سر ماست
۴
راه عشق است که از سر بودش سنگ نشان
هر که سر در سر این کار کند رهبر ماست
۵
همچو اوراق خزان هر ورقش در جایی است
گر به ظاهر دل صد پاره ما در بر ماست
۶
دل ما از نفس سوختگان تازه شود
هر کجا هست جگر سوخته ای عنبر ماست
۷
نور خورشید در آیینه ما مستورست
جای رحم است بر آن دیده که روشنگر ماست
۸
چشم ما پردگی از سرمه حیرت شده است
ورنه آن آینه رو در ته خاکستر ماست
۹
هر دلی را سخن ما نپذیرد صائب
سینه پاک دهانان، صدف گوهر ماست
تصاویر و صوت


نظرات