صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۴۴۲

۱

میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است

سر به سر دانه این مزرع ویران پوچ است

۲

هر سری کز می گلرنگ نباشد لبریز

چون کدو در نظر باده پرستان پوچ است

۳

هر حبابی که هوای تو ندارد در مغز

سر برآرد اگر از چشمه حیوان پوچ است

۴

تیر باران حوادث چه کند با عاشق؟

پیش شیران قوی پنجه نیستان پوچ است

۵

هر که سجاده خود بر سر آب اندازد

همچو کف در نظر همت مردان پوچ است

۶

دل خونین نشود با دهن خندان جمع

لاف خونین دلی از پسته خندان پوچ است

۷

هر کجا خامه صائب در گفتار زند

یکقلم زمزمه مرغ خوش الحان پوچ است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۶۰

نظرات

user_image
نوید دانایی
۱۳۹۷/۰۲/۳۰ - ۲۱:۱۹:۲۱
سجاده بر آب انداختن کنایه از کرامات داشتن است . قوافی باده پرستان و مردان ایراد شایگان دا رند .