
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴
۱
شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بدست
صیقل سینۀ روشنگهران دست ردست
۲
خودنمایی چه بلاهای نمایان دارد
ایمن از زنگ بود آینه تا در نمدست
۳
به دل پاک نظر کن نه به دستار سفید
سطحیان را نظر از بحر گهر بر زبرست
۴
پیش ازین خانۀ صیاد ز خاروخس بود
این زمان خرقۀ پشمین و کلاه نمدست
۵
در دل هرکه حسد نیست غم دوزخ نیست
تخم آن آتش جانسوز شرار حسدست
۶
ما ازین هستی دهروزه به جان آمدهایم
وای بر خضر که زندانی عمر ابدست
۷
مرگ را بیخبران دور ز خود میدانند
چار دیوار جسد در نظر من لحدست
۸
نیست در عالم ایجاد به جز تیغ زبان
بیگناهی که سزاوار به حبس ابدست
۹
نیست در چشمۀ خورشید غباری صائب
چشم کوتهنظران پردهنشین رمدست
تصاویر و صوت

نظرات
لیلی پالیز
عباس
مهدی :):