
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰
۱
ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
روز آزادی طفلان به معلم بارست
۲
جذبه کاهربا گرچه بلند افتاده است
چه کند با پر کاهی که ته دیوارست
۳
غم روزی و تو کل نشود با هم جمع
بستن توشه درین ره به کمر زنارست
۴
اثر از سبزه بیگانه درین گلشن نیست
چشم گستاخ ترا آینه در زنگارست
۵
خط بی خال بود دایره بی پرگار
خال بی حلقه خط نقطه بی پرگارست
۶
می توان کرد به آهسته رویها هموار
گرچه از سنگدلان روی زمین کهسارست
۷
تا سخن را نکنی راست، میاور به زبان
که بود تیغ کج آن حرف که پهلودارست
۸
گشت خونریزتر از خواب گران مژگانش
بیشتر کار کند تیغ چو لنگردارست
۹
می رسد صبح به خورشید درخشان صائب
دیده هر که چو شبنم همه شب بیدارست
تصاویر و صوت


نظرات