
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱
۱
دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
بر دل گرمروان، دیدن منزل بارست
۲
بیش ازین بردل دریا نتوان بار نهاد
ورنه بر کشتی ما لنگر ساحل بارست
۳
غم آواره صحرای طلب منظورست
ور نه گلبانگ جرس بر دل محمل بارست
۴
همت آن است که در پرده شب جود کنند
سایه دست کرم بر سر سایل بارست
۵
غنچه خسبان سراپرده دلتنگی را
گر همه برگ حیات است، که بر دل بارست
۶
در مقامی که سر زلف سخن شانه زنند
باد اگر باد بهشت است، که بر دل بارست
۷
صائب آنجا که کند حسن و محبت خلوت
پرتو شمع سبکروح به محفل بارست
تصاویر و صوت


نظرات