
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۳
۱
به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
هر بن موی کمینگاه نگاه دگرست
۲
چشم عاشق ز تماشای تو چون سیر شود؟
هر نگه سلسله جنبان نگاه دگرست
۳
عرض خود را مده ای یوسف مصری بر باد
که نظر بسته ما چشم به راه دگرست
۴
به خط و خال گرفتار مرا نتوان کرد
ترکتاز دل من کار سپاه دگرست
۵
چشم خورشید ندارد نگه عالمسوز
چرخ، خاکستری از برق نگاه دگرست
۶
با قضا پنجه زدن گرچه گناهی است بزرگ
ترک تدبیر و دعا نیز گناه دگرست
۷
نیست شایسته دعوی دل خونین، ور نه
خط گواه دگر و خال گواه دگرست
۸
رهنوردی که گرانبار علایق گردید
هر دم از نقش قدم در ته چاه دگرست
۹
قطع شد راه و همان دوری منزل برجاست
دوری کعبه مقصود ز راه دگرست
۱۰
تا ز صحرای وطن رخت به غربت نکشد
هر نفس یوسف ما بر لب چاه دگرست
۱۱
چون به اقرار گنه لب نگشاید صائب؟
پیش ارباب کرم عذر، گناه دگرست
تصاویر و صوت

نظرات