
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸
۱
از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
لنگر کشتی ما بال وپر طوفان است
۲
سادگی بین که همان فکر اقامت داریم
گرچه گوی سر ما در خم نه چوگان است
۳
می برد قامت خم رو به اجل پیران را
این کمانی است که چون تیر سبک جولان است
۴
نیست پروای عدم دلزده هستی را
از قفس مرغ به هر جا که رود بستان است
۵
هیچ کس ز اهل بصیرت دل ما را نشناخت
جوهری را چه گنه، گوهر ما غلطان است
۶
دل سرگشته به کونین نمی آمیزد
گوی آماده زخم از دو سر چوگان است
۷
تو نداری سر آزادی ازین بند گران
ورنه هر موجه این بحر بلا سوهان است
۸
هر که در دایره پرده نشینان سخن
بی طلب پای نهد، سنگ ته دندان است
۹
چون فلاخن که کند سنگ سبک جولانش
خواب سنگین سبب شوخی آن مژگان است
۱۰
دل روشن نکند دعوی دانش صائب
عرض جوهر ندهد آینه چون رخشان است
تصاویر و صوت


نظرات