
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰
۱
چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست
دل بیتاب سپندی است که در محفل اوست
۲
شکوه از تنگدلی شیوه آگاهان نیست
که فتوحات جهان در گره مشکل اوست
۳
عشق فارغ ز غم و درد گرفتاران نیست
رخنه در سینه هر کس که فتد در دل اوست
۴
کام دنیای سبکرو به خودش می ماند
ماهی ریک روان موجه بیحاصل اوست
۵
عشق بحری است که چون بر سر طوفان آید
دست شستن ز متاع دو جهان ساحل اوست
۶
دست در گردن دلهای پریشان دارد
آن که از تیغ تغافل دو جهان بسمل اوست
۷
سالکان ره تحقیق نشانی دارند
هر که مایل به دو عالم نبود مایل اوست
۸
فرصت نقل مکان نیست برون زین عالم
هر که هر جا فتد از پای، همان منزل اوست
۹
هر غباری که سر از پا نشناسد صائب
می توان یافت که دنباله رو محمل اوست
تصاویر و صوت


نظرات