
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲
۱
آن که در جام خضر آب بقا ریخته است
به لب تشنه ما زهر فنا ریخته است
۲
ما نه امروز کبابیم، که معمار ازل
رنگ افلاک ز خاکستر ما ریخته است
۳
طفلی و سنگ و گهر در نظرت یکسان است
تو چه دانی که درین خاک چها ریخته است!
۴
نیست پرواز به بال دگران شیوه من
ورنه در سایه من بال هما ریخته است
۵
خاک را دست به افسردن این آتش نیست
خون عشاق عیان است کجا ریخته است
۶
ما نه آنیم که بر برگ بلرزیم چو بید
بارها دامن گل از کف ما ریخته است
۷
صائب از چشمه آیینه کجا گیرد آب؟
آن که در شوره زمین آب بقا ریخته است
تصاویر و صوت


نظرات