صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۵۳۶

۱

بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است

پرده دیده من کاغذ سوزن زده است

۲

خون گل بند ز خاکستر بلبل نشود

دشنه ناله که بر سینه گلشن زده است؟

۳

هر طرف می نگرم برق بلا جلوه گرست

آتش خوی ترا باز که دامن زده است؟

۴

قسم سنگ ملامت به سر سخت من است

داغ تا سکه سودا به سر من زده است

۵

تا تو ای مور به تاراج کمر می بندی

خویش را برق سبکسیر به خرمن زده است

۶

شرری کرده جدا بهر دل من اول

هر که در روی زمین سنگ به آهن زده است

۷

مشکل از صبح قیامت به خود آیم صائب

که ره هوش من آن نرگس پر فن زده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۷۱
دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۰۴

نظرات