صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۵۳۹

۱

دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است

عیش من تلخ ازین قند مکرر شده است

۲

چه شکایت کنم از گرمی صحرای طلب؟

من که هر آبله ام چشمه کوثر شده است

۳

به سکندر ندهد قطره آبی، هر چند

خضر سیراب ز اقبال سکندر شده است

۴

پشت بر عالم صورت چو کند ساده شود

خانه آینه هر چند مصور شده است

۵

دل افسرده ندارد خبر از شورش عشق

بحر دورست ازان قطره که گوهر شده است

۶

هر که عاقل شود ایمن ز ملامت گردد

نخورد سنگ بر آن نخل که بی بر شده است

۷

دهنی تلخ کند گاه ز شکر، ورنه

مور ما دلزده از صحبت شکر شده است

۸

پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب

صدف از گوهر شهوار توانگر شده است

۹

داغ محرومی دریاست تعین صائب

جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۰۵

نظرات