
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲
۱
روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است
۲
دامن دشت پر از آهوی آهوگیرست
بس که صیاد درین بادیه نخجیر شده است
۳
هیچ کافر نشود دور ز آهو چشمان!
نافه را موی ازین واقعه چون شیر شده است
۴
می زند دست به ترکش ز نیستان دایم
هر که چون شیر ز سر پنجه خود سیر شده است
۵
هیچ کس را غم فردا نکند استقبال!
خواب من تلخ ز اندیشه تعبیر شده است
۶
تیر از روح سیاووش مدد می طلبد
سینه گرم که دیگر هدف تیر شده است!
۷
صائب از قحط هم آواز چنین خاموش است
طوطی از خامشی آینه دلگیر شده است
تصاویر و صوت


نظرات