
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶
۱
ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
به حریفان مزه دادن ثمر رسوایی است
۲
صحبت همنفسان باد بهار طرب است
زردی چهره خورشید گل تنهایی است
۳
به خط سبز نوشته است به مجموعه سرو
کآفت بی ثمری لازمه رعنایی است
۴
هر سپهدار درین دشت سپاهی دارد
لشکر فیض به زیر علم تنهایی است
۵
در زمینی که توان رو به قفا کرد سفر
به عصا راه بریدن اثر بینایی است
۶
چه عجب صائب اگر داغ نسوزد بر سر
گل زدن بر سر دستار ز بی پروایی است
نظرات