
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۸۶
۱
تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
رقم ناز بر آن لوح جبین می بایست
۲
از گلستان تو هر خار چرا گل چیند؟
شعله خوی تو رعناتر ازین می بایست
۳
چند گستاخ رکاب تو ببوسند اغیار؟
قفل و بندی به در خانه زین می بایست
۴
تا هوس دست نیابد به شکر دزدیدن
گرد لعل تو حصاری چو نگین می بایست
۵
در بغل جای دهد سرو صفت فاخته را
قد رعنای تو سرکش تر ازین می بایست
۶
تا دم خط که دم بازپسین حسن است
غنچه باغ حیا، چین به جبین می بایست
۷
چشم بر سرمه سیه کردی و رفت آب حیا
نرگس شوخ ترا داغ چنین می بایست
۸
همه اسباب جمال تو به جای خویش است
بوسه در کنج لبت گوشه نشین می بایست
۹
بوالهوس کرد وطن بر سر کویش آخر
صائب از بهر جلای تو همین می بایست
تصاویر و صوت


نظرات