
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۹۹
۱
من که در سر هوس طره دستارم نیست
هیچ با سایه اقبال هما کارم نیست
۲
غم و غمخوار به اندازه هم می باشند
شادم از بی کسی خویش که غمخوارم نیست
۳
از خریدار به گوهر چه رسد غیر شکست؟
زان گرمی است متاعم که خریدارم نیست
۴
هر چه در خاطر او می گذرد می دانم
با چنین قرب، به خاک در او بارم نیست
۵
سیل عشق تو به آن پایه رسانید مرا
که به جز جغد کسی خانه نگهدارم نیست
۶
رشته نسبت ما و تو رسا افتاده است
گرهی نیست در آن زلف که در کارم نیست
۷
ای که از ننگ گرفتاری من می پیچی
بنما حلقه دامی که گرفتارم نیست
۸
آنچنان نقطه خال تو ربوده است مرا
که به فرمان، قدم خویش چو پرگارم نیست
۹
ابر از گریه من چون نشود تر صائب؟
مرد سر پنجه مژگان گهربارم نیست
تصاویر و صوت


نظرات