
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۰۰
۱
خون من نیست به تشریف شهادت قابل
ورنه اندیشه ازان غمزه خونخوارم نیست
۲
من که آب از جگر لعل برآرم به فسون
بوسه ای رنگ ازان لعل گهربارم نیست
۳
صائب از قحط خریدار خموشم، ورنه
گهری نیست که در سینه افگارم نیست
۴
بر دل نرم گران ناز خریدارم نیست
نخل مومم، غمی از سردی بازارم نیست
۵
طوطی از آینه هر چند به گفتار آمد
پیش آن آینه رو قدرت گفتارم نیست
۶
همچو دیوار ز بس واله این گلزارم
سر مویی خبر از سرزنش خارم نیست
۷
دخل دریا که بر او تنگ بود روی زمین
خرج یک روزه مژگان گهربارم نیست
۸
نور بیگانه بود برق سیه خانه من
شمع بالین به جز از دیده بیدارم نیست
تصاویر و صوت

نظرات