
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۱۲
۱
چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
سرمه در چشم کم از داروی بیهوشی نیست
۲
سخن تلخی اگر می گذرانی مردی
دعوی حوصله تنها به قدح نوشی نیست
۳
خوشه ما به دهن دانه آتش دارد
برق با خرمن ما مرد هم آغوشی نیست
۴
دست تکلیف مکن در کمرم ای رضوان
سبزه باغچه خلد، بناگوشی نیست
۵
می توان یافت ز عنوان جبین مضمون را
هیچ علمی چو زبان دانی خاموشی نیست
۶
در دیار ستم از نامه صد پاره ما
جای در رخنه دیوار فراموشی نیست
۷
دردسر تا نکشی صائب ازین بیخبران
گوشه ای امن تر از عالم خاموشی نیست
تصاویر و صوت


نظرات