
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۲۱
۱
سرو بالای تو از آب روانی برداشت
کوه تمکین تو از خاک گرانی برداشت
۲
از اجل چاشنی قند مکرر یابد
در حیات آن که دل از عالم فانی برداشت
۳
می خورد خون جگر بیش ز ته جرعه عمر
بیشتر هر که تمتع ز جوانی برداشت
۴
دل ز جمعیت اسباب چو برداشتنی است
آنقدر بار به دل نه که توانی برداشت
۵
از سبکروحی پروانه کباب است دلم
که ز جان دست به یک بال فشانی برداشت
۶
بر دلم درد گران بود ز بی حوصلگی
صبر ازین کوه گرانسنگ گرانی برداشت
۷
رنگ صائب به رخ می نتوانم دیدن
تا ز رخساره من رنگ خزانی برداشت
تصاویر و صوت

نظرات