صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۶۲۶

۱

پشت آیینه بود پرده مستوری زشت

زاهد از کعبه همان به که نیاید به کنشت

۲

اختر ما ز سیه روزی طالع داغ است

دیده شور خورد خون جگر از رخ زشت

۳

عشق تردست تو دهقان غریبی است که تخم

تا نشد سوخته، در مزرع امید نکشت

۴

چند از چرخ بلا زاید و بردارد خاک؟

تا کی این حامله فتنه بود بر سر خشت؟

۵

هر که قالب تهی از جلوه قد تو کند

راست چون سرو برندش به خیابان بهشت

۶

آن که بر خرمن ما سوختگان آتش زد

دانه خال تو بر آتش یاقوت برشت

۷

مهر برداشت ز لب، صبح قیامت خندید

پرده افکند ز رخ، در پس در ماند بهشت

۸

بی تکلف، غزل صائب شیرین سخن است

غزلی را که توان با غزل خواجه نوشت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۴۷

نظرات