صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۶۳

۱

پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا

شمع کافوری است بیداری شبستان مرا

۲

بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را

می توان کردن رفو چاک گریبان مرا

۳

دیده شیران نیستان را دعای جوشن است

نیست پروایی ز اشک گرم مژگان مرا

۴

دامن پاکان ندارد احتیاج شستشو

اشک شبنم دیده شورست بستان مرا

۵

هر حبابی مهره گل گردد از گرد گناه

بحر رحمت از کرم شوید چو دامان مرا

۶

از سیه روزی نیم غمگین که چون موج سراب

شب کند شیرازه، اوراق پریشان مرا

۷

صائب از اندیشه سامان دل من فارغ است

آن که سر داده است، خواهد داد سامان مرا

تصاویر و صوت

نظرات