
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۳۹
۱
ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
جوهر تیغ ازان موی میان تاب گرفت
۲
طاق ابروی تو شد زرد ز دود دل من
آتش از سینه قندیل به محراب گرفت
۳
می کند شیشه می جلوه فانوس امشب
آتش از لعل که یارب به می ناب گرفت؟
۴
خنده صبح قیامت نکند بیدارش
هر که را حیرت روی تو رگ خواب گرفت
۵
نیست در خانه خرابی کسی از ما در پیش
گرد ویرانی ما راه به سیلاب گرفت
۶
ره به اسرار نهان از دل روشن بردیم
دزد خود را دل ما در شب مهتاب گرفت
۷
کعبه و بتکده را سنگ نشان می گیرد
هر که را شوق عنان دل بیتاب گرفت
۸
شد ولی نعمت ارباب تجرد صائب
هر که در راه طلب ترک خور و خواب گرفت
تصاویر و صوت


نظرات