صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۶۵۷

۱

خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست

ز لطف، زهر خط از زیر این نگین پیداست

۲

خبر ز نامه سربسته می دهد عنوان

عتاب و ناز تو از صفحه جبین پیداست

۳

ز موج، روشنی آب می شود معلوم

صفای ساعدت از چین آستین پیداست

۴

به درد و صاف می از جام می توان پی برد

ز روی خوب تو آثار مهر و کین پیداست

۵

عیان بود رگ جان از صفای پیکر تو

به رنگ رشته که از گوهر ثمین پیداست

۶

هلال و بدر نگردد اگر چه یک جا جمع

مه تمام سرین از هلال زین پیداست

۷

شده است ناز غرورت یکی هزار امروز

در آبگینه نظر کرده ای، چنین پیداست

۸

ز حرص نوشی ز چشم تو نیش پنهان است

وگرنه نشتر زنبور از انگبین پیداست

۹

توان ز ظاهر هر کس به باطنش ره برد

ز آب شوری و شیرینی زمین پیداست

۱۰

به امتحان نبود اهل هوش را حاجت

عیار عالم و جاهل ز همنشین پیداست

۱۱

ز سایل است نمایان عیار جود کریم

که باد دستی خرمن ز خوشه چین پیداست

۱۲

چو آتشی که نمایان بود به شب صائب

دل کبابم ازان زلف عنبرین پیداست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۶۱

نظرات