
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۶۰
۱
ترا که عالم آیینه عالم آب است
چه احتیاج به تحصیل باده ناب است؟
۲
به گرد راز دل ما که می تواند گشت؟
خزینه گهر ما به مهر گرداب است
۳
ز عشق اگر نکنم گریه، نیست بیدردی
غبار خاطر من سنگ راه سیلاب است
۴
ز چهره گل سیراب، رنگ شد سفری
هنوز شبنم بیدرد در شکرخواب است
۵
دری که بر رخ زاهد به گل برآوردند
به چشم مردم ظاهرپرست محراب است
۶
گرفته است تب احتیاج عالم را
مدار چرخ تنک مایه هم به دولاب است
۷
ز سیل حادثه دلهای روشن آسوده است
درین خرابه متاعی که هست مهتاب است
۸
چرا صدف نکند چاک، سینه را صائب؟
درین زمانه که گوهرشناس نایاب است
تصاویر و صوت


نظرات