
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳
۱
ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
گرفته آینه بر کف در انتظار خودست
۲
به داغ ذره دل نازک که خواهد سوخت؟
چنین که لاله خورشید داغدار خودست
۳
به صید لاغر خونین دلان که پردازد؟
که صید پیشه این بوم و بر، شکار خودست
۴
چگونه مهر جهانتاب محو خود نشود؟
درین مقام که هر ذره بیقرار خودست
۵
ز لب مکیدن شمع این دقیقه روشن شد
که حسن، تشنه لب لعل آبدار خودست
۶
درین ریاض به هر سنبلی که می نگرم
به پنجه شانه کش زلف تابدار خودست
۷
کراست زهره به صید حرم کشد شمشیر؟
دل تو زخمی مژگان جانشکار خودست
۸
عجب که راه تماشای خود توانی یافت
چنین که حسن غیور تو پرده دار خودست
۹
چه شکوه می کنی از گردش فلک صائب؟
کدام گردش ساغر به اختیار خودست؟
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس