
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵
۱
ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
غبار خاطر ارباب فقر اکسیرست
۲
به غیر آه نداریم در جگر چیزی
متاع خانه ما چون کمان همین تیرست
۳
به احتیاط قدم در طریق عشق گذار
که داغ لاله این دشت، دیده شیرست
۴
مجو نشاط جوانی ز چرخ کم فرصت
که صبح تا نفسی راست می کند، پیرست
۵
طریق صدق کی قطع می تواند کرد
که همچو صبح جهانتاب با دو شمشیرست
۶
به درد خویش نسازیم، با دوا چه کنیم
کدام خواب پریشان بتر ز تعبیرست؟
۷
شریک دولت خود را نمی توانم دید
به چشم غیرت من مرغ نامه بر، تیرست
۸
مرا به بند چه حاجت، که داغهای جنون
چو داد دست به هم، حلقه های زنجیرست
۹
مدار دست ز دامان جستجو صائب
که روی کعبه نهان زیر زلف شبگیرست
تصاویر و صوت


نظرات