
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱
۱
منم که دام بلایم رهایی قفس است
وداع زندگیم در جدایی قفس است
۲
نمی توان به زر گل مرا به دام آورد
ز بیضه مرغ دل مرا هوایی قفس است
۳
هنوز در گره غنچه است نکهت گل
چه وقت چاک گریبان گشایی قفس است؟
۴
مقیدان همه از تنگی قفس نالند
منم که ناله ام از دلگشایی قفس است
۵
ز چوب خشک مگویید گل نمی روید
شکست بال، گل آشنایی قفس است
۶
چو کعبه گرد قفس طوف می کند شب و روز
دگر چه چون دل صائب فدایی قفس است؟
تصاویر و صوت


نظرات