
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲
۱
زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است
۲
نسیم لطف بهار از شمار بیرون است
فغان که غنچه این باغ، تنگ آغوش است
۳
ازان جهان حلاوت همین خبر دارم
که رخنه دل هر مور، چشمه نوش است
۴
فریب عجز مخور از ضعیف نالی خصم
که مرگ رهرو غافل ز چاه خس پوش است
۵
دهان مار شد از حرف تلخ، گوش مرا
خوشا کسی که درین بزم پنبه در گوش است
۶
به چشم سلسله زلف آب می گردد
چه روشنی است که با صبح آن بناگوش است
۷
فروغ گوهر بینش گرفته است غبار
تمیز مردم این روزگار در گوش است
۸
در آن مقام که من قطره می زنم صائب
غبار هستی کونین، گرد پاپوش است
تصاویر و صوت

نظرات
علیرضا
nabavar