صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۷۰

۱

سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا

خضر نتواند به آب زندگی راندن مرا

۲

بس که دلسردم ز تار و پود هستی چون کتان

می تواند پرتو مهتاب سوزاندن مرا

۳

دشمنان را دارم از تیغ تغافل سینه چاک

چشم خواباندن بود شمشیر خواباندن مرا

۴

شمع ماتم را خموشی به ز آب زندگی است

دل نمی گردد سیاه از دامن افشاندن مرا

۵

گرچه بر خورشید من آفاق تنگی می کند

از سبکروحی توان در ذره گنجاندن مرا

۶

داغ دارد مشربم در خوش عنانی موج را

هر نسیمی می تواند دست پیچاندن مرا

۷

لنگر دریای امکان است کوه صبر من

عالمی پر شور می گردد ز شوراندن مرا

۸

چون زمین آرامش عالم به من پیوسته است

کوهها را می کند بی سنگ، لرزاندن مرا

۹

عشرت روی زمین از من بود چون صبح عید

یک جهان خوشوقت می گردد ز خنداندن مرا

۱۰

گرچه از افسردگی ها چون چراغ کشته ام

می تواند یک نگاه گرم، گیراندن مرا

۱۱

پرتو خورشید چون خورشید باشد بی زوال

آتش لعلم، میسر نیست میراندن مرا

۱۲

دستگیری می کنم آن را که گیرد دست من

چون دعا دارد اثرها زیرلب خواندن مرا

۱۳

در گره از نافه نتوان بست موی مشک را

راز عشقم، می کند بی پرده، پوشاندن مرا

۱۴

هر تهیدستی نیارد ماه کنعان را خرید

در ترازو از گرانقدری بود ماندن مرا

۱۵

ای که چون سنگ فلاخن دورم از خود می کنی

از مروت نیست گرد سر نگرداندن مرا

۱۶

حاصل من منحصر در ترک حاصل گشته است

دامن افشانی است صائب دانه افشاندن مرا

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان؛ غزلیات: الف - ب - تصویر ۱۱۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۲۴۳
کلیات صائب تبریزی از روی نسخهٔ خطی که خود شاعر تصحیح نموده با مقدمه و شرح حال آقای امیری فیروزکوهی از انتشارات کتابفروشی خیام، مقدمه مورخ ۱۳۳۳ شمسی - گردآورنده: ج. آزمون - تصویر ۱۴۲

نظرات