
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۰۱
۱
به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
۲
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است
۳
به چشم کم منگر جسم خاکسار مرا
که این غبار به دامان یار نزدیک است
۴
چه غم ز دوری راه است بیقراران را؟
به موجهای سبکرو کنار نزدیک است
۵
به آفتاب رسید از کنار گل شبنم
به وصل، دیده شب زنده دار نزدیک است
۶
ز یاسمین تو بوی بنفشه می شنوم
مگر دمیدن خط زان عذار نزدیک است؟
۷
شود به دور خط امید وصل روزافزون
به صبحدم شب فصل بهار نزدیک است
۸
به خون من مشو آلوده کز کهنسالی
به سوختن جگرم چون چنار نزدیک است
۹
چو سوخت تشنه لبی دانه مرا صائب
چه سود ازین که به من نوبهار نزدیک است؟
تصاویر و صوت

نظرات
Sahv