
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۱۷
۱
ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
جلال حسن ز روی جمال معلوم است
۲
صفای روح عیان گردد از تن خاکی
قماش آب زلال از سفال معلوم است
۳
گرفت هر که کم خود، رسد به اوج کمال
تمام گشتن ماه از هلال معلوم است
۴
لب گشاده، به حرص است حجت ناطق
غنای فقر ز ترک سؤال معلوم است
۵
ز سایه پر و بال هما که در گذرست
شتاب دولت عاشق زوال معلوم است
۶
به کنه نامه توان راه بردن از عنوان
که حال سال ز تحویل سال معلوم است
۷
توان به ریشه اصل از سواد پی بردن
ز سایه سرکشی آن نهال معلوم است
۸
حلال، صرف محال است در حرام شود
ز خرج، دخل حرام و حلال معلوم است
۹
میان تازه خیالان، چو زلف از رخسار
خیال صائب نازک خیال معلوم است
تصاویر و صوت

نظرات