
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۲۳
۱
بلند نام نگردد کسی که در وطن است
ز نقش ساده بود تا عقیق در یمن است
۲
اگر چه دارد خسرو طلای دست افشار
تصرف دل شیرین به دست کوهکن است
۳
ز مرگ، مرده دلان از طلب فرو مانند
وگرنه جامه احرام اهل دل کفن است
۴
اگر ز چشم غلط بین نقاب بردارند
زلال خضر نهان در سیاهی سخن است
۵
مشو به مرتبه پست از سخن قانع
که طول عمر به قدر بلندی سخن است
۶
یکی است معنی اگر لفظ بی شمار بود
یکی است یوسف اگر صد هزار پیرهن است
۷
یکی هزار شد از خط صفای او صائب
اگر چه سبزه بیگانه دشمن چمن است
تصاویر و صوت

نظرات