
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۴۰
۱
خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست
کباب آتش بی زینهار طلعت اوست
۲
به سر دهند عزیزان گلستانش جای
چو سایه هر که گرفتار نخل قامت اوست
۳
سری کز افسر خورشید می ستاند باج
همان سرشت که در وی هوای خدمت اوست
۴
دهان شیر بود امن تر ز ناف غزال
مرا که جوشن داودی از حمایت اوست
۵
چه نسبت است به صبح آن بیاض گردن را؟
که فرد باطلی از دفتر صباحت اوست
۶
کسی است عاشق صادق چو صبح در آفاق
که صرف آه کند یک دو دم که قسمت اوست
۷
اگر ترا نظر موشکاف، احول نیست
نظام عالم کثرت دلیل وحدت اوست
۸
زمین سوخته را ابر می کند سرسبز
امید نامه صائب به ابر رحمت اوست
تصاویر و صوت


نظرات