
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۶۰
۱
به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
به شمع، نامه پروانه بال پروانه است
۲
یکی است بستن احرام و بستن زنار
ترا که روی دل از کعبه سوی بتخانه است
۳
اگر ز عشق دلت چاک شد، مشو در هم
که دل چو چاک شود زلف یار را شانه است
۴
به جوی شیر چو فرهاد تیشه فرسودن
یکی ز جمله بازیچه های طفلانه است
۵
ز تن ملال ندارد روان دون همت
که مرغ ریخته پر را قفس پریخانه است
۶
حذر ز سایه خود می کنند شیشه دلان
ز عقل سنگ ملامت حصار دیوانه است
۷
اگر ز اهل دلی، فیض آسمان از توست
که شیشه هر چند کند جمع، بهر پیمانه است
۸
چنین که دیدن صیاد رزق من شده است
به خاطر آنچه نگردد، تصور دانه است
۹
به فکر دل نفتادیم صائب از غفلت
نیافتیم که لیلی درین سیه خانه است
۱۰
به خانه ای که توان رفت بی طلب صائب
درین زمانه پر دار و گیر، میخانه است
تصاویر و صوت


نظرات