
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۶۵
۱
به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است
که حسن چهره بدیهی و حسن خط نظری است
۲
خموش باش که آن کوه و ناز و تمکین را
خروش هر دو جهان خنده های کبک دری است
۳
ز خاکبازی اطفال می توان دریافت
که عیش روی زمین در مقام بیخبری است
۴
مخور فریب عمارت درین خراب آباد
که فرش خانه خرابان همیشه بال پری است
۵
مدار چشم اقامت ز عمر بی بنیاد
که همچو ریگ روان، خرده های جان سفری است
۶
مکن به پرده دل راز عشق را پنهان
که پرده داری حسن لطیف، پرده دری است
۷
درین ریاض به بی حاصلی قناعت کن
که تازه رویی سرو چمن ز بی ثمری است
۸
مباش وقت سحر بی ستاره ریزی اشک
که نور چهره گردون ز گریه سحری است
۹
شود شکستگی دل ز فیض عشق درست
که مومیایی مینا، دکان شیشه گری است
۱۰
به داغ عشق قناعت کن از جهان صائب
که دور خوبی گلهای بوستان سپری است
تصاویر و صوت


نظرات
محسن حیدرزاده جزی