
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۸
۱
چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا
۲
گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا
۳
پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
باغبان می دید اگر دست نگارین مرا
۴
می شدی زنار خونین جوی شیرش بر کمر
بیستون گر می کشیدی ناز شیرین مرا
۵
بعد مردن نیست حیرت گر ز سر گیرم حیات
گر کنند از خشت خم احباب بالین مرا
۶
گرچه خون را مشک میسازم، سپهر تنگ چشم
خون به منت می دهد آهوی مشکین مرا
۷
کرد تحسین رسایی های فهم خویشتن
آن که تحسین کرد صائب فکر رنگین مرا
تصاویر و صوت


نظرات
موسی عبداللهی