
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۸۸
۱
ز باده حالت فرزانه می توان دانست
حریف را به دو پیمانه می توان دانست
۲
فروغ حسن درین انجمن نمی ماند
ز بیقراری پروانه می توان دانست
۳
خراب حالی من ترجمان عشق بس است
که زور سیل ز ویرانه می توان دانست
۴
بلند همتی ساقیان میکده را
ز طاق ابروی مردانه می توان دانست
۵
عیار چهره چون آفتاب ساقی را
ز جوش سینه میخانه می توان دانست
۶
حضور گوشه نشینان کنج عزلت را
ز بستن در کاشانه می توان دانست
۷
زبان شکوه بود حاصل برومندی
ز خوشه بستن هر دانه می توان دانست
۸
اگر تو چشم توانی ز هر دو عالم بست
ره برون شد ازین خانه می توان دانست
۹
ز برگریز پر و بال شوق می ریزد
بهار شورش دیوانه می توان دانست
۱۰
رسیده اند ز پرسش به کعبه راهروان
به جستجو ره میخانه می توان دانست
۱۱
تمام شد سخن و حرف زلف او برجاست
درازی شب از افسانه می توان دانست
۱۲
قماش حسن گلوسوز شمع را صائب
ز جانفشانی پروانه می توان دانست
تصاویر و صوت


نظرات