صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۷۹۹

۱

خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست

که می پرست غم از تلخی شرابش نیست

۲

بیاض گردن او در کتابخانه حسن

سفینه ای است که حاجت به انتخابش نیست

۳

گلی است چهره خندان آن بهار امید

که زیر پوست رگ تلخی گلابش نیست

۴

عجب که نامه امید من رسد به جواب

که گر به کوه رسد ناله ام، جوابش نیست

۵

به چشم جوهریان رشته ای است بی گوهر

ز عشق او رگ جانی که پیچ و تابش نیست

۶

بنای طاقت اگر کوه بیستون شده است

حریف جلوه ناز گران رکابش نیست

۷

ملایمت طمع از زاهدان خشک مدار

که هر گلی که ز کاغذ بود گلابش نیست

۸

نداده اند ترا چشم خرده بین، ورنه

کدام نقطه که در سینه صد کتابش نیست؟

۹

چراغ شهرت پروانه عالم افروزست

وگرنه کیست که او داغ یا کبابش نیست؟

۱۰

ز روی خلق کجا شرم می کند صائب

سیه دلی که ز کردار خود حجابش نیست

تصاویر و صوت

نظرات