
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۸۱
۱
باعثِ آزار شد ترکِ دلآزاری مرا
تختهٔ مشقِ حوادث کرد همواری مرا
۲
روزِ روشن میکند کارِ نمک در دیدهام
شب ز شکّر خواب باشد خطِّ بیزاری مرا
۳
گر به خونم هر سرِ خاری کمر بندد چو تیغ
روی خندان میکند چون گل سپرداری مرا
۴
نیستم مقبول تا مردودِ خاطرها شوم
چون یتیمان نیست بیم از خطِّ بیزاری مرا
۵
آنچه من در بیخودیّ و می پرستی یافتم
حیف از اوقاتی که شد ضایع به هشیاری مرا
۶
داشت خودداری مرا یک چند در قیدِ فرنگ
بیخودی آزاد کرد از قیدِ خودداری مرا
۷
صائب از پند و نصیحت غفلتِ من بیش شد
نیست زین خوابِ گران امّیدِ بیداری مرا
تصاویر و صوت

نظرات