
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵
۱
مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
که زندگانی ده روزه زندگانی نیست
۲
همان ز نامه و پیغام شاد می گردند
اگر چه دوستی اهل دل زبانی نیست
۳
به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار
شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست
۴
ز شرم موی سفیدست هوشیاری من
وگرنه نشأه مستی کم از جوانی نیست
۵
جدا بود شکر و شیر همچو روغن و آب
درین زمانه که آثار مهربانی نیست
۶
ز صبح صادق پیری چه فیض خواهم برد؟
مرا که بهره به جز غفلت از جوانی نیست
۷
به پای تن دل عاشق نمی کند جولان
نسیم مصر مقید به کاروانی نیست
۸
برون میار سر از زیر بال خود صائب
که تنگنای فلک جای پرفشانی نیست
تصاویر و صوت

نظرات
امین
محمدرضا عباسی