صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۸۲۱

۱

ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست

ز لفظ، معنی بیگانه را جدایی نیست

۲

درین زمانه چنان راه فیض مسدوست

که از شکاف دل امید روشنایی نیست

۳

خوش است دردل شب دستگیری محتاج

عبادتی که نهانی بود ریایی نیست

۴

ز بیقراری دراست تیغ بازی من

وگرنه موج مرا میل خودنمایی نیست

۵

دل من و تو ز همصحبتان دیرینند

مرا به ظاهر اگر با تو آشنایی نیست

۶

ز فیض بی ثمری فارغ از خزان شده ام

مرا چو سرو شکایت ز بینوایی نیست

۷

فغان که آبله در پرده می کند اظهار

شکایتی که مرا از برهنه پایی نیست

۸

خمش ز دعوی دانش، که جهل را صائب

هزار حجت ناطق چو خودستایی نیست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۳۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۵۴۵

نظرات