صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۸۴۱

۱

ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت

ستاره محو شد و چشم من به خواب نرفت

۲

چگونه بی لب او عیش من شود شیرین؟

که از جدایی گل تلخی از گلاب نرفت

۳

همیشه در ته دل بود ازو شکایت من

ازین خرابه برون دود این کباب نرفت

۴

ستاره که درین خاکدان بلندی یافت؟

که چون شرر ز جهان با صد اضطراب نرفت

۵

که داد در سر خود جای، باد نخوت را؟

که دست خالی ازین بحر چون حباب نرفت

۶

چنین که من به دم تیغ می روم به شتاب

ز کوه، سی به دریا این شتاب نرفت

۷

نهشت گریه ما را به روی کار آید

چه ظلمها که ز آتش بر این کباب نرفت

۸

چها نمی کشم از وعده سبکسیرش

خوشا کسی که پی جلوه سراب نرفت

۹

خوشم به مشرب صائب که بهر رهن شراب

به سیر کوی خرابات بی کتاب نرفت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۴۸

نظرات