
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۸۴۸
۱
ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
شکوفه روی زمین را به سیم خام گرفت
۲
شدند سوخته جانان امیدوار آن روز
که داغ لاله به کف جام لعل فام گرفت
۳
ز غنچه، مستی بلبل دو روز بیش نبود
سزای آن که ز نو کیسه زر به وام گرفت!
۴
تهی است جیب و کنارش ز دور باش حیا
اگر چه هاله به بر ماه را تمام گرفت
۵
نمی توان به نظر کرد عشق را تسخیر
محیط را نتواند کسی به دام گرفت
۶
چرا به حال غریبان نمی کنی اقبال؟
ترا که صبح بناگوش رنگ شام گرفت
۷
سپهر سفله نگردد حجاب، قسمت را
صدف ز آب گهر در محیط کام گرفت
۸
فغان که گریه شادی نمی تواند شست
حلاوتی که لب قاصد از پیام گرفت!
۹
شکستگی نرسد خامه ترا صائب!
که از تو کار سخن رونق تمام گرفت
تصاویر و صوت

نظرات