
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶
۱
دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
برچیده گشت مهره و بازی همان بجاست
۲
روز قیامت و شب هجران به سر رسید
وین راه را چو زلف درازی همان بجاست
۳
سودی نداد سلسله پردازی جنون
کز نقش پای، سلسله سازی همان بجاست
۴
صد بار اگر چو ماه، مرا چرخ بشکند
خورشید را شکسته نوازی همان بجاست
۵
هر چند سوخت عشق حقیقی دل مرا
دلبستگی به عشق مجازی همان بجاست
۶
در ابر خط نهفته نشد آفتاب تو
روی ترا نظاره گدازی همان بجاست
۷
هر چند حسن را ز ستم توبه داد خط
در چشم یار عربده سازی همان بجاست
۸
آلوده شد ز لوث ریا دامن زمین
پاکی خرقه های نمازی همان بجاست
۹
صائب چو شانه گرچه مرا دست خشک شد
با زلف یار دست درازی همان بجاست
تصاویر و صوت

نظرات